دراحوالات حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقدالسلطنه

 

 « همانا در زیر آفتاب هیچ چیز متفاوت نیست.»

                                                                  « حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقد السلطنه »

 « هرچه ما می دانستیم او می دیدی »

                                                                 « دکارت »

دراحوالات حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقدالسلطنه(۱)

آن شیخه­ی دانا آن در نقد توانا. آن آگه به اسرار نهان ، چه در این جهان چه درآن جهان.آن گوینده­ی جملات قصار آن نوازنده­ی گیتار.آن حلال هر معما و مسئله، حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقد السلطنه. از بدو تولد با واو مخالف بود و تولد دکارت با او مصادف.

در تذکرة الادباء والفلاسفة المنتقدین آورده اند که: «.... منجمان به سالیان، همی مژده­ی ولادت وی دادی... شیخه شش ماهه در رحم مادر آهنگ خروج کردی. پس فلاسفه از ارسطو و دکارت و کانت و هابرمارس و نیچه. حکیمان و علما از بوعلی و ابوریحان وادیسون و ماری کوری و انیشتاین و ادبا از فردوسی و هومر و ساراماگو و گونترگراس و مارکز، همه به بالین جمع آمدی. و چون شیخه ولادت کردی، بانگ برداشتی:« من حرف زدمی، پس هستمی.» پس فلاسفه و حکیمان و علما و ادباء از سنگینی سخن فی الجمله به هلاکت شدی و آنان را که خبر شنیدی ، رسالات و کتب به آب جوی شستی و یا به هیمه افکندی...»

در احوالات ایشان آن طور که علمای ثقات منقول کرده­اند، حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقدالسلطنه از اجله ی علماء البشر بوده از اقطاب و مشایخ و از اعاظم احرار است و طلسمات و رموز می داند و در ایاب و ذهاب عوالم لاهوت و ناسوت و هپروت داخل است. حاجیه لیلی الملوک از اعاظم امورات دماغی است و مدارج عالی فیلوسوفیا را طی کرده و در علوم غریبه ی کیمیا و لیمیا و سیمیا نیز دستی دارند و هر روز کرور کرور کفار و اباحیون و ذنادقه از حب خانوم مسلمان گشته و خاک پای مبارکه به عیون  می کشند تا هر کس معیوب بوده یا آمال بعیده داشته به مقصود برسد.

حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقد السلطنه در خواندن آثار مختلفه و تنقید و کریتیک نیز ید بیضا دارند. در ایام ماضیه ایشان را به عیون گاه بین الملل کتب رؤیت نمودیم، عرض کردیم خانوم ابتیاع کتاب نمی کنند؟ چندان که سخن سفها باشد به قاعده­ی مجانین نگاهمان کردند و فرمودند: همه را یکسر خواندیم، می رویم نقدشان کتابت کنیم. کاشف آمد از فرط  ذکر و مکاشفه و امساک و ریاضت، گویا کرامات عالیه و ممیزه بر ایشان داخل شده، نافذ الاراده اند. چندان که بر هر چیز خاصه کتب مختلفه نظر اندازند تا تای تمت آن را ادراک کرده و هیچ چیز بر ایشان مجهول نماند.

نقل است که به سنوات ماضیه جمعی از عوام الناس بی اذن ایشان محفل ادبی دایر نمودند، مسمای انجمن مطالعاتی ادب متفاوت- واو. خانوم از آنجا که در سیر آفاق و انفس داخلند، به سیاق غیبی داخل محفل ایشان شده، به مدد اسطرلاب و رؤیت پیشانی ، عالم به اسرار نهان ایشان شده، مقالات و مکتوبات نوشتند از برای عوام الناس تا قدری منورالفکر شده مشرف به ادراکات مخصوصه شوند در باب جماعت واویون.

جماعت واو نیز به بعد چهار ماه مجاهدت از برای مکاشفه ی مکتوب ایشان، به تشریح و دیلماجی آن دست زدند.

 

1-  «هيچ گروه يا فكري در اين فضاي پسامدرن!!! قابل ارايه نيست، مگر در چهارچوب هايي و مگر به مدتي كوتاه.»

دیلماجی: برای ارایه ی چهارچوبهای دایمی بیایید پیش خودم. این اعتباری ها مفت نمی ارزه.

تقویم تاریخ: دریدا و لیوتار در6 بهمن 1385، ازبالای برج میلاد پریدند.

2-« هنوز جامعه ما به آن مرحله از رشد نرسيده كه بديهياتي همچون حركت در يك جريان گروهي بي نشان و مسلم جامعه را با در خود داشته باشد.»

نقل از: کتاب جامعه شناسی لیلونی – حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقدالسلطنه- انتشارات آکسفورد.

تقویم تاریخ: آنتونی گیدنز در 6 بهمن1385 ازبالای برج میلاد پرید.

3-« و انجمني به نام متفاوت جلسه اي برگزار مي كند كه بيشتر شيفته عنوان خود و به كلي ناتوان از تعريف تفاوت و ريشه هاي نظري آن است.»

دیلماجی: چرا به من جایزه ندادید، بی سوات ها.

ضرب المثل:................................ پیف پیف!

4- «اين انجمن نيز شيفته تفاوت هاي روساختي، بدون آگاهي از ريشه هاي غربي و حتا ايراني جريان تفاوت، داعيه متفاوت بودن را پسنديده است.... آيا براي متفاوت بودن لزومي براي متفاوت بودن كانديداهاي دريافت جوايز ادبي احساس مي شود.»

دیلماجی: یه مشت بی سوات بدون توجه به تفاوت های زیر ساختی کتاب های من، فقط به خاطر تفاوت روساختی لاخ سبیل دولت آبادی و تفاوت روساختی ریش انبوه یزدانی خرم و به خاطر پیدا نشدن هیچگونه تفاوت روساختی در قیافه­ی حسن بنی عامری (که این خودش یک عامل تفاوت بوده) ، حق مرا خورده اند.  

دیلماجی 2: من واویون رو بهتر از خودشون می شناسم؛ اینها هیچی حالیشون نیست.( نقل از کتاب: کشف و شهود های من- حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقد السلطنه)

5-« و اجراي تفاوت هاي روساختي انديشيده خود به صورت نقالي و پرده خواني ...»

توضیح: منظور واو نیست، بنی عامری است.

6- « تفاوت از ديدگاه متفكران انجمن واو هم تراز مضحكه مي نمايد.»

دیلماجی: واویون رو باید کشت، چه با لگد چه بامشت.

دیلماجی 2: هرچیزی را که من نمی فهمم ،مضحک است.

توضیح منطقی: واو هم دیدگاه دارد و هم متفکر.

توضیح منطقی 2: متفکران مضحکند- یا- متفکران دیدگاههای مضحک دارند.

7- « رواج هر گونه ابداعي به ابتذال مي انجامد.»

تقویم تاریخ: کل اهالی تاریخ فلسفه از بالای برج میلاد پریدند.

 

پیشنهاد واوی: حاجیه لیلی الملوک صادقی منتقد السلطنه، درخواست بفرمایند. از برای ایشان وقت مقررمی کنیم, مصدع اوقات شوند تا ریشه های نظریمان را به سمع برسانیم.

 

۱- نظر به نقد خانوم لیلا صادقی به انجمن مطالعاتی ادبیات متفاوت-واو،به تاریخ ۶ بهمن۱۳۸۵. 

تاریخ

موضوع : تاریخ

امروز صبح که از خواب بیدارشدیم،احوالاتمان خیلی تاریخی بود و به شکل عجیب و غریبی تاریخ را دور و بر خودمان حس کردیم و مجهولات زیادی توی سرمان چرخ خورد.مثلن اینکه تاریخ از کی بوده است و کی تاریخ را کشف کرده است و موتور تاریخ چیست و رابطه­ روزگار با تاریخ چه ریختی است و اصلن این تاریخ از کجا سر و کله اش پیدا شده است و چه وچه وچه؟

در باب اینکه تاریخ از کی تا حالا بوده است، خیلی چیزها گفته­اند که آدم لنگ درهوا می ماند کدام را انتخاب کندتا دفعه ی بعد که از خواب پرید و احوالات خود را تاریخی یافت ،اصلن مجهولیات نداشته باشدو با خیال راحت صبحانه بزند تو رگ.

عده­ای گفته اند تولد تاریخ باز میگردد به تولد خط یا همان اختراع خط. یعنی از همان وقتی که آدم­های چند هزار سال پیش به سرشان زد چکش و میخ بردارند و بیفتند به جان سنگ خارا تا میخی سیخی چیزی حکاکی کنند و بعدها اسمش بشود الفبا.عده­ای دیگر نیز هستند که به آن عده­ی قبلی پوزخند می زنندو نگاههای عاقل اندرسفیه می­اندازند و می گویند که تولد تاریخ هیچ ربطی به تولد خط ندارد و از همان وقتی که آدم ابوالبشر واس خاطر یک سیب ناقابل خودش را و ما را حل داد توی عرض خدا تاریخ هم باهاش اومد و تولد تاریخ برمی گردد به تولد باباآدم و ننه حوا.در مقابل این فرضیه­ی زندگی مدارانه­ی تاریخ، فرضیه­ی مردگی مدارانه ای پدید آمد که تولد تاریخ را به قضیه­ قابیل و هابیل مربوط می­کرد. داستان از این قرار است که پس از کشته آمدن هابیل به دست برادرش قابیل؛ قابیل در این فکر فرو شد که ای بابا این مرگ عجب امر غریبیست، وقتی می­آید انگار نه انگار که طرف اصلن وجود داشته است و روزگاری رابر این خاک گذرانده  و برو بیایی داشته است.حال اگر این مرگ دامن ما گیرد چه؟ چه می ماند از ما؟ چه کسی ما را یاد خواهد کرد چه کسی نام ما را به عنوان اولین قاتل در کتاب رکورد های گینس ثبت خواهد کرد؟ پس قابیل دست درکار تاریخ نگاری کرد وتاریخ متولد شد و از همین رو قابیل را پدر تاریخ خوانده اند.

از تولد تاریخ که بگذریم، موضوعی که خیلی از فلاسفه راجب به آن کاغذ سیاه کرده اند، موتور تاریخ است و اینکه این تاریخ چطور حرکت می کند.فلاسفه دو نوع حرکت برای تاریخ قائلند. یکی حرکت خطی و دیگری حرکت ادواری یا همان دوری.طرفداران حرکت خطی می گویند که تاریخ از یک جایی ( بماند از کجا ، شاید یکی از جاهایی که قبلن بحث آن رفت) شروع شده است و در جایی هم به اتمام می رسد. درست مثل یک بازی فوتبال که باسوت داور شروع می شود و نود دقیقه ای یا اگر شانس بیاوری و عمرت به دنیا باشد صدو بیست دقیقه ای و اگر دیگر خیلی سمج باشی باضربات پنالتی تمام می شود.

درسوی دیگر طرفداران تاریخ ادواری بر این نظرند که تاریخ را خط پایانی نیست و این تاریخ، اگر هم در جایی شروع شده باشد، ختامی ندارد و تنها کاری که می کند این است که دائم دور خودش بچرخد. درست مثل یک الکترون که دور هسته می چرخد ومی چرخد و این چرخش تمامی ندارد.

شاید تنها نقطه ی اشتراک این دو نظر خود نفس حرکت تاریخ باشد، یعنی اینکه تاریخ حرکت می کند. حالا خواه درخط مستقیم یا در یک دایره.حال بر همه واضح و مبرهن است که از برای حرکت روش های مختلفی وجود دارد که این تاریخ ما هم در طول خودش آنها را مورد استفاده قرار داده است.

تاریخ درابتدای تاریخ از آن جهت که آدمیزاد هنوز به فکر او نیفتاده بود، بالاجبار و از سر ناچاری پیاده گز می کرده است و طبیعی است با این وضعیت حرکت تاریخ بسیار کند بوده و هر چندین سال یک بار اتفاق دندان گیری توی این دنیا می افتاده است. البته این قضیه روی خوشی هم برای تاریخ داشت؛ اینکه سر تاریخ چندان شلوغ نبود و اون می توانست هر چند وقت یکبار یکجا بنشیند و چپقش را چاق کند و چند صباحی برای استراحت به قیلوله رود. همین امر هم عده ای را طرفدار ایستایی تاریخ کرد که کاری با آنها نداریم. حالا این تاریخ بینوا خواست یه کم استراحت کند؛ این ملت نظریه پرداز را جو گرفت.

بگذریم؛ پس از سالیان خیلی دراز آدمیزاد کم کم به فکر تاریخ افتاد و برای راحتی و سرعت بیشتر اسب و خر و گاو و قاطر را به کار کشید و دوران پیاده گز کنی تاریخ به پایان آمد و دوره ی چهارپا سواری تاریخ آغازیدن گرفت. این دوره ی تاریخ دوره ای بسیار طولانی بود. تاریخ گاه ارابه ی رومیان و ایرانیان و اراده ی ناپلئون را کشید و گاه با مغولان ترک تازی کرد از شرق تا غرب.تاریخ در این دوران کلی پادشاه و حکومت به خود دید و حسابی جنگ درست کرد و کرور کرور دانشمند و فلاسفه در مورد تاریخ و دنیا حرف زدندو کم کم آدمیزادان گفتند بیائید کمی قانون درست کنیم و کمی قانون مدار شویم تا اوضاع تاریخ از این قاراش میشی درآید.اوضاع و احوال تاریخ که کمی آرام شد آدمیزاد، بیشتر فرصت کرد به  زندگی خودش و حرکت تاریخ اندیشه کند و از همین رو عصر ماشین آغاز شد و موتور تاریخ به کار افتاد.آدمیزاد تند و تند برای تاریخ موتور ها و ماشین های جدیدتر و پرسرعت تر ساخت و سرعت تاریخ دائم زیادتر و زیادتر شد و به همان نسبت شکل و سیاق و زندگی آدمیزاد به سرعت عوض شد.

از طرفی این سرعت زیاد آدمیزاد را حریص کرد. چندان که به سربعضی زد که پیست سرعتشان را گسترش دهند، حالا به هرقیمتی که شده. از این جهت سالها عرصه ی تاریخ،عرصه ی تصادفات بود و توی این تصادفات عده ی زیادی عطا را به لقا سپردند.وقتی که تقریبن دیگر هیچ ماشین سالمی نماند، آدمیزاد مار گزیده برای جلوگیری از تصادفات محتمل برای حرکت و سرعت تاریخ مقررات راهنمایی و رانندگی وضع کرد و افسری را هم برای نظارت تعیین کرد که اسمش شد سازمان ملل. هرچند این مقررات هم آدمیزاد را سر عقل نیاورد که برای این تاریخ درد سر های جدید درست نکند واز آن افسر هم آبی گرم نشد ولی به هر حال کاچی به از هیچی بود.

خب، می رسیم به عصر حاضر، عصر الکترونیک، عصر فناوری اطلاعات، عصر شکستن هسته، عصر نور. سرعت تاریخ دراین عصر خیلی زیاد شده، خیلی زیاد.دیر بجنبیم پس غافله ایم. پس بجنبیم ، تاریخ منتظر کسی نمی مونه!

 

 

 

 

 

 

سلام...


 

سلام...

یوم هفدهم اردیبهشت گان سنه ی یکهزار و سیصد و هشتادو شش خورشیدی مقارن نوزدهم ربیع الثانی سنه ی یکهزار و چهارصد و بیست و هشت قمری مطابق هفتم می دوهزاروهفت فرنگی.

فی الیوم بعون ا...تعالی باب " اهمیت نصرا...خان بودن را می گشائیم، ازبرای رعایای مملکت محروسه ی ایران که قدری منورالفکر شده مشرف به ادراکات مخصوصه شوند. به ایام ماضیه با حاجیه خاتون داخل مذاکرات و گفتمان شدیم که قصد کتبت گری داریم ازبرای عوام الناس مملکت از خرد و کلان ،پیر و جوان، طوایف معظم رجال و طوایف مکرمه ی نسوان از بابت هدایت ایشان به طریق ثواب ، که ما بر خود فرض میدانیم این فعل را و فرض می دانستیم از همان اوان طفولیت و یمکن از رحم والده ی گرام. چندان که بر همگان مبرهن است فدوی از همان گاهوار ناصیه ی منوره داشته، مشرف به علوم مختلفه از کیمیا و لیمیا و سیمیا بوده ام الی لوجیکا و فیلاسوفیا و اتومولوجیا و پولتیکا.

حاجیه خاتون فرمودند:مستحسن است ازبابت این فعل یک فقره وبلاگ اختیار کنید. عرض کردیم : وبلاگ دیگر چه شئی خبیثی است، آدمیزاد است یا ازما بهتران ، انس است یا جن، داخل شعور است یا مالیخولیا و از مسلمین است یا از اجانب و کفار؟ فرمودند: وبلاگ از امورات جدیده ی مغناطیسه بوده که یک رجل اهل ممالک اتازونی مسمی به آمیز بیل خان گیتس السلطنه، که به سنوات ماضیه داخل امورات نجاری بوده و ساخت و ساز پنجره دایر کرده است.که عوام الناس مختلفه از سراسر ممالک ماوراء البحر در آن هرچه خواسته کتابت کرده ، همه قرائت می نمایند.

سرآخر دست در فعل وبلاگ گری کردیم که گویا به ایام جاریه از اهم امورات بوده، هیچ فعل به قدر آن فایده ندارد. انشاا... اگر بر طریق صواب رویم خیر در پیش است. مبارک است و میمون و احسن.

                                                                       حاج میرزا سیاووش خان مستوفی الفلاسفه

                                                                                                                      ( نصرا...خان)