اینجا بهار را به فراموشی خزان

دربرفهای گمشده ی کوچه ها بخوان

مرداب خاطرات ملول و گرفته نم

بر آستانه ی دیوار های خیس

در کنج گنجه ی مادربزرگ پیر

آرامتر بخوان

که صدای تو بردرد

 خواب خوش سحر از هوش آفتاب

پندارهای تو در حوض ماهیان

قرمز ،گلی ، با دو لک مشکی و سپید

در حجمه گاه بازی طفلان تازه پای

آرام تر بخوان

راز نهفته را چه کسی داند ای عزیز

من ؟

من که آگهم از راز های گنگ ؟

نه

دیگر به گوشها و دو چشمم امید نیست

رازیست نقش عشق

بازی باد

رقص کبوتر

وآسمان

آرام تر بخوان

آرام ای عزیز .