نصرا...خان و پاندای کونگ فو کار
نصرا...خان عاشق دنیای فانتزیست.البته همیشه دایره ی این دنیای فانتزی برای نصرا...خان مجهول بوده و نصرا...خان همیشه از این موضوع خوشحال.به نظر نصرا...خان اینکه دقیقن ندونی حدود دنیایی که توش زندگی می کنی تا کجاست خیلی خیلی بهتره تا اینکه تمام ته و توی دنیات رو در آورده باشی و اگر قرار باشه یکدفعه بختت بزنه و به جای اینکه توی 51 سالگی به خاطر سرطان ریه ریق رحمت رو سر بکشی، 152 سال زندگی کنی مجبور بشی تمام 101 سال باقی مونده ی زندگیت رو توی همون یه وجب دایره ی زندگیت هی دور بزنی و هی دور بزنی.
یکی از مختصات فانتزی نصرا...خان عاشق کارتن بودن است.نصرا...خان معتقد است آن حجم واقعیت و احساسهای نابی که در نمایش های انیمیشن هست را در فیلم های مستند هم نمی توان یافت.نصرا...خان همیشه می گوید فانتزی بودن یعنی کودک بودن ، یعنی در دنیای انیمیشن زندگی کردن، یعنی اینکه اگر شما یک خرس پاندای چاق و خپل هستید نباید غم به دل راه دهید و این احساس را داشته باشید که نمی توانید احیانن استاد کونگ فو شوید ، آن هم از نوع خیلی خوبش که فن مچ گیری را هم بلد باشد و بتواند در آخر داستان آباء و اجداد پلنگ خشن ناجنس را بیاورد جلوی چشمش.
نصرا...خان امروز صبح که برای خودش داشت غور مشاعر می کرد و دایمن افکار حکیمانه ی فانتزی توی مخش چرخ می خورد به ناگاه متوجه شد که موبایلش دائمن در حال ذینهار دادن است که آی نصرا...خان ما را دریاب. نصرا...خان پشت خط حاجیه مهرآرا خاتون را یافت که از مریدان خاصه است و دایمن از باب گرفتن دروس مختلف با نصرا...خان موبایل می فرماید.نصرا...خان فرمود : بگو مرید.و مهرآرا خاتون عرض کرد: یا استاد فی الحال 32 بار میس کال نواخته ایم تا کسب فیض نماییم ، لیکن توفیق تلمذ حاصل نمی گردید، حال بسیار خوشحالیم.
نصرا...خان گفت مهرآراخاتون امروز لازم نیست به نثر کهن اختلاط کنیم ، زنگ زدی چیز یاد بگیری ؟ باشه!
نصرا...خان کمی فکر کرد و گفت که در این چند روزه فراوان فیلم دیده است و در میان آنها انیمیشن کونگ فو پاندا را بسیار پسندیده است، چون اولن فیلم به مثل آبی زلال و عمیق است و هر کس مخصوصن اگر از مریدان نصرا...خان باشد و چشمانش و تفکرات فانتزی اش درست کار کند می تواند چیزهای زیادی از آن بیاموزد، ثانین گویا شخصیت استاد اوگوی لاکپشت را از روی شخصیت نصرا...خان برداشت کرده اند و به همین سبب نصرا...خان بسیار با فیلم هم ذات پنداری داشته.پس بهتر است مرید هم برود فیلم را تماشا کند و از دقایق ساده و عمیق آن لذت ببرد.
مهرآرا خاتون باز هم به نثر قدیم گفت: یا استادا چراغی از کرامات فیلم را از برای ره پویش و کنکاش آن از برای این مرید بیفروزید.
نصرا...خان گفت : در قسمتی شخصیت برداشت شده از ما یعنی نصرا...خان می گوید:
تمام قسمت بد سرنوشت برای کسانی ظاهر می شود که آن را انکار می کنند.
مهرآرا خاتون گفت : بسیار روانشناسانه بود و در اصول روانشناسی نوین...
نصرا...خان چشم غره نواختند که یعنی خاموش!
و در جایی دیگر استاد می فرمایند:
دیروز تاریخه و فردا یه رازه ، ولی امروز یه هدیه ست.
یا این فرمایش که:
برای داشتن یه چیز فوق العاده تو باید باور داشته باشی که اون یه چیز فوق العادهست.
سلام...