خستگی
برکلهم نفوس اللخصوص آدم ابالبشر واضح و مبرهن است که حرف زدن از اهم امورات آدمیزاد بوده ،و این مادر مرده ،اگر حرف نزند دیگر در جمله ی عوام الناس خدای قرار نگرفته ،یمکن فرقی با مخلوط کن پی جی ام 422 اس کا آر35/144 ما که اورجینال اصل جاپون بوده و اصلن بازار مشترک یا از این چینی تقلبی های چهار تا هزار تومانی نیست ،نداشته باشد .
و باز هم بر همه واضح مبرهن که از برای حرف زدن یا اختلاط کردن یا همان وراجی خودمان ،نیاز شدید به یک موضوع اصل درجه یک خارجی احساس شده، می باید کاری برای آن کرد ،تا کارشناسان امورات اجتماعی خشتک جر ندهند که ای وای جامعه دچار افسردگی حاد مضمن فرهنگی عصر پسا پست مدرنیسمی شده کانون گرم خانواده شبیه سیبری یا آلاسکا یا جایی همان طرفها شده است و آمار خودکشی عین نرخ گوجه فرنگی مجلسی در تزاید است و جوانان معرکه ی ما ،خودشان را پرت می کنند زیر قطار شهری خط یک ( در یک حرکت نمادین ،این لاینش نه؛ اون لاینش که می رود طرفهای بالا شهر ).
از همین روست که گاه و بیگاه این بنده ی خدای انشا... که راضی از او باشد،دچار نبود سوژه و موضوع شده می افتد به آسمان ریسمان به هم بافی که بعله چنین است و چنان است و اگر چنین است پس چرا چنان نشده است و غیره.البت باید اصلاح کرد که اشکال کار هر کجا باشد از نبود سوژه نیست ، چندان که در هر سو نظر اندازیم به قاعده از هر سوراخ و سنبه ای موضوعات متعدده در فوران است ، هر جورش که دلتان بخواهد، خدا را شکر مملکت بزرگ ما در هر چه کمبود داشته باشد، از سوژه و موضوع کم نمی آورد؛ باورتان نمی شود؟یک سری به تلوزیون شریفتان بزنید- مدلش فرغی نمی کند، LCD 50 اینچ هم که داشته باشید همین است که هست- از هفت کانال موجود در طول شبانه روز به طور میانگین در هر لحظه ای ، فرقی نمی کند اول صبح یا آخر شب، حداقل سه شبکه در حال نمایش گفت و گویند از خبری اش گرفته تا ورزشی درباب مشکلات مردم، در فن تربیت ، در باب طرح های عمرانی ، در باب ...چه میدانم هر چه که فکرش را بکنید.
همین گفت و گو ها از آنجا که به طور معمول یک طرفشان فلان مسئول یا فلان ناقد مسئول است ، می شود پر از سوژه های پیمان.الغرض مشکل از ماست که چندان روبه راه نیستیم، به قولی دماغمان چاق نیست.حال و احوال نداریم.
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۸۷ ساعت توسط نصرا...خان
|
سلام...