ماجرای شگفت انگیز جن لوبیا (2)
قسمت پایانی:
ممدعلی خان تفنگ شکاری وحشی اش را پایین آورد و گفت: این بابا از توی قوطی کنسرو درآمده ؟ شیخ شهرام باقی سری به علامت آری تکان داد و به همه اطمینان داد که جن های لوبیا خطرناک نیستند و کاری به کار ما آدمها ندارند، کسی هم نمی تواند آنها را ببیند. عیالمان تکانی خورد و گفت که پس این موجود قرمز رنگ بی پا نصفه شبی یاا... نگفته سرش را انداخته آمده توی چادر ما چه کار کند؟ جن لوبیا سرفه ای کرد و عیالمان را به سکوت خواند و گفت اولن اینکه ما قبلن پا داشته ایم. آنطور که جن لوبیا گفت جن های لوبیا بسیار بسیار پیش از ما انسانها در روی زمین به وجود آمده اند و در ابتدای خلقت پا داشته اند، یعنی خداوند آنها را با پا بر روی زمین خلق کرده بوده ولی چون جن های لوبیا خاصیت ضد جازبه گی داشته اند و می توانستند معلق در هوا حرکت کنند از همان اول هم نفهمیده اند که خدا این عضو زائد را چرا به آنها داده است ؛ پس تصمیم گرفتند در یک پروسه تکاملی جن تیکی عضو زائد را از بدنشان حذف نمایند که خب این کار را هم کرده اند، تازه آنها در مود مغزشان هم همین پروسه را طی کرده اند و جز 10 درصدی از حجم مغزشان که از آن استفاده می کردند باقی را در همان پروسه ی کذایی حذف کرده اند؛ کاری که تعجب می کنند چرا انسانها نکرده و در تمام طول تاریخشان همواره 95 درصد مغز اضافی با خود حمل نموده اند.
صحبت به اینجا که رسید آباجی کوچیکه مان که گویا مکدر شده بود غرولند کنان گفت که جناب جن لوبیا بهتر است دست از خود شیفتگی شان بردارند و بگویند کارشان چیست و از ما چه می خواهند؟
جن لوبیا دو دستش را پشتش برد و گفت در هر 10 به توان 13 لوبیایی که در جهان به وجود می آید یکی از جن های لوبیا با آن پای به جان می گذارد و از آنجا که او را زودتر از موعد برداشت کرده اند ، جن لوبیای داستانمان در قوطی کنسرو پوسته اش را شکافته و گیر افتاده است.
جن لوبیا به دور خودش چرخی زد و لبخند زنان گفت یکی از شما مرا آزاد کرده اید، بگویید کدامتان بوده تا خدمتی به او بکنم به همین خاطر است که پیش شما ظاهر شده ام.جن لوبیای کذایی این را که گفت، هیئت پنج نفره ی ما وارد گفتگو شد و پس از چند دقیقه ای به این نتیجه رسید که هر پنج نفر در آزادی جناب جن لوبیا نقش اساسی و مهم داشته اند ، آنطور که عیالمان پیشنهاد خوردن کنسرو لوبیا را داده است، ممدعلی خان ما را با اتول تا سوپر مارکت رسانده است، من کنسرو را از سوپر مارکت خریده ام، آباجی کوچیکه قوطی بازکن را داده است و شیخ شهرام باقی در قوطی را باز کرده است و جن لوبیای کذایی اگر می خواهد خدمتی بکند باید به هر پنج نفر ما بکند ولاغیر . جن لوبیا کم کم لبخندش محو شده چشمان درشتش را کمی نازک کرد و هر پنج نفرمان را برانداز کرده و گفت: شما آدم ها موجودات عجیبی هستید و شروع کرد به فکر کردن و نهایتن به این نتیجه رسید که می تواند به همه ی ما خدمتی بکند. آنطور که او گفت جن های لوبیا به سبب ارتباطات خاصه ای که با عالم اجنه و از ما بهتران دارند می توانند به سرعت به هر سوالی جواب بدهند و هر یک از ما به سبب خدمتی که انجام داده ایم می توانیم یک سوال از او بپرسیم و او قطعن جواب خواهد داد و اگر نتواند که محال است باید آنقدر بگردد و بگردد تا جواب سوال را پیدا کند.
گروه 5 نفره نیم ساعتی فکر کرد تا سوالاتش را پیدا کرد و قرعه انداخت تا شیخ شهرام باقی اول سوال را بپرسد و من آخرین را.
شیخ شهرام باقی در مورد وجود موجودات زنده در دیگر کرات آسمانی پرسید و جن لوبیا گفت معلوم است که وجود دارد! در خوشه Abell S0740 ، كه بيش از 450 ميليون سال نوري در جهت صورت فلكي تنه اسب با ما فاصله دارد، سیاره ای هست که به نام ساکنانش معروف شده، سیاره ی بعد شکن ها. بعد شکن ها موجوداتی هوشمند هستند که از نور تغزیه می کنند و به همین خاطر دیده نمی شوند ، مگر اینکه به سبب سوءهاضمه بالا بیاورند. آنها می توانند به هر جای هستی که بخواهند در کسری از ثانیه سفر کنند و به همین خاطر اسمشان را بعد شکن گذاشته اند. بعد شکن ها از مسافرت متنفرند و خیلی کم آنهم به خاطر اینکه از سرشان نیفتد مسافرت بعدی می کنند؛ آنها بیشتر دوست دارند در بعد شکن دراز بکشند و تربچه نقلی بگیرند. تربچه نقلی نام خورشید آنهاست. اما شاید روزی یکی از آنها را که سوء هاضمه گرفته باشد شما هم دیدید.
سوال دوم را ممدعلی خان پرسید که چگونه خواهد مرد؟جن لوبیا گفت. ممدعلی خان در حالی که هشتاد و سه سال و سه ماه و سه روز و سیزده ساعت و سیزده دقیقه و سیزده ثانیه از عمرش رفته است در بالکن رو به حیاط خانه اش در حالی که روی صندلی راحتی لم داده است و یک لیوان شیک طالبی محتوی آرسنیک میل می کند خواهد مرد. قاتل، همسر ممدعلی خان خواهد بود که به راز تجدید فراش ممدعلی خان با یک دختر 18 ساله ی خشگل پی برده است. البته همسر ممدعلی خان بسیار با هوش است و طوری برنامه ریزی و صحنه سازی می کند که قتل به گردن همان هووی کذایی اش بیفتد. بعد از این ماجرا همسر اول ممدعلی خان با یک جوان 26 ساله ازدواج می کند و خوش می گذراند.
سوال سوم را آبجی کوچیکه ی من پرسید که چگونه می تواند یک کارگردان معروف شود و جایزه ی اسکار را ببرد؟ و جن لوبیا اینطور پاسخ داد که او باید ایمیلی به مارتین اسکورسیزی بفرستد و با او طرح دوستی بریزد؛ اسکورسیزی جواب او را خواهد داد و دعوتنامه ای برای آبجی کوچیکه خواهد فرستاد و در 83 سالگی با آبجی کوچیکه ازدواج می کند، همسری اسکورسیزی 83 ساله راه را برای جلب تهیه کنندگان بزرگ برای آبجی کوچیکه باز خواهد کرد و او هفت سال بعد جایزه ی اسکار بهترین فیلم را از دستان همسر 90 ساله اش خواهد گرفت. حالا اگر آباجی کوچیکه می خواهد می تواند همین فردا ایمیل را بفرستد.
سوال چهارم از آن عیال من بود که می خواست راز خوشبختی را بداند و جن لوبیا گفت که راز خوشبختی عیال من در ازدواج با من بوده که این امر هم محقق شده و عیال بنده باید همسرش را سفت بچسبد که کسی این راز خوشبختی اش را بر نزند.
و آخرین سوال ،از آن من بود که سر مست بودم از جواب سوالی که در پاسخ عیالم داده شده بود و پرسیدم در انتخابات امسال ریاست جمهوری ایران چه کسی برنده خواهد شد.جن لوبیا چشمانش درشت تر از پیش شده و چندین مرتبه دور خودش به آرامی چرخید و چرخید گویی اینگونه دارد فکر می کند؛ چند دقیقه ای که فکر کرد گفت: لطفن سوال دیگری بپرسید.ما که متعجب شده بودیم چندانکه این سوال گویی آسانتر از باقی سوالات به نظر می رسید پرسیدیم چرا؟ جن لوبیا گفت هرچه فکر می کند و با از ما بهتران ارتباط برقرار می کند می بیند که هیچ کس حتی جن های لوبیا نیز جواب این سوال را نمی دانند، پس بهتر است من سوال دیگری بپرسم . من که گویی فرصت خوبی برای سرجای خود نشاندن این جن لوبیای خودشیفته ی کذایی پیدا کرده بودم گفتم که سوال دیگری ندارم و جن لوبیا نیز باید تا هنگامی که جواب سوال را پیدا نکرده در خدمت باشد. و جن لوبیا گیج و ویج از چادر ما خارج شد.
ممدعلی خان تفنگ شکاری وحشی اش را پایین آورد و گفت: این بابا از توی قوطی کنسرو درآمده ؟ شیخ شهرام باقی سری به علامت آری تکان داد و به همه اطمینان داد که جن های لوبیا خطرناک نیستند و کاری به کار ما آدمها ندارند، کسی هم نمی تواند آنها را ببیند. عیالمان تکانی خورد و گفت که پس این موجود قرمز رنگ بی پا نصفه شبی یاا... نگفته سرش را انداخته آمده توی چادر ما چه کار کند؟ جن لوبیا سرفه ای کرد و عیالمان را به سکوت خواند و گفت اولن اینکه ما قبلن پا داشته ایم. آنطور که جن لوبیا گفت جن های لوبیا بسیار بسیار پیش از ما انسانها در روی زمین به وجود آمده اند و در ابتدای خلقت پا داشته اند، یعنی خداوند آنها را با پا بر روی زمین خلق کرده بوده ولی چون جن های لوبیا خاصیت ضد جازبه گی داشته اند و می توانستند معلق در هوا حرکت کنند از همان اول هم نفهمیده اند که خدا این عضو زائد را چرا به آنها داده است ؛ پس تصمیم گرفتند در یک پروسه تکاملی جن تیکی عضو زائد را از بدنشان حذف نمایند که خب این کار را هم کرده اند، تازه آنها در مود مغزشان هم همین پروسه را طی کرده اند و جز 10 درصدی از حجم مغزشان که از آن استفاده می کردند باقی را در همان پروسه ی کذایی حذف کرده اند؛ کاری که تعجب می کنند چرا انسانها نکرده و در تمام طول تاریخشان همواره 95 درصد مغز اضافی با خود حمل نموده اند.
صحبت به اینجا که رسید آباجی کوچیکه مان که گویا مکدر شده بود غرولند کنان گفت که جناب جن لوبیا بهتر است دست از خود شیفتگی شان بردارند و بگویند کارشان چیست و از ما چه می خواهند؟
جن لوبیا دو دستش را پشتش برد و گفت در هر 10 به توان 13 لوبیایی که در جهان به وجود می آید یکی از جن های لوبیا با آن پای به جان می گذارد و از آنجا که او را زودتر از موعد برداشت کرده اند ، جن لوبیای داستانمان در قوطی کنسرو پوسته اش را شکافته و گیر افتاده است.
جن لوبیا به دور خودش چرخی زد و لبخند زنان گفت یکی از شما مرا آزاد کرده اید، بگویید کدامتان بوده تا خدمتی به او بکنم به همین خاطر است که پیش شما ظاهر شده ام.جن لوبیای کذایی این را که گفت، هیئت پنج نفره ی ما وارد گفتگو شد و پس از چند دقیقه ای به این نتیجه رسید که هر پنج نفر در آزادی جناب جن لوبیا نقش اساسی و مهم داشته اند ، آنطور که عیالمان پیشنهاد خوردن کنسرو لوبیا را داده است، ممدعلی خان ما را با اتول تا سوپر مارکت رسانده است، من کنسرو را از سوپر مارکت خریده ام، آباجی کوچیکه قوطی بازکن را داده است و شیخ شهرام باقی در قوطی را باز کرده است و جن لوبیای کذایی اگر می خواهد خدمتی بکند باید به هر پنج نفر ما بکند ولاغیر . جن لوبیا کم کم لبخندش محو شده چشمان درشتش را کمی نازک کرد و هر پنج نفرمان را برانداز کرده و گفت: شما آدم ها موجودات عجیبی هستید و شروع کرد به فکر کردن و نهایتن به این نتیجه رسید که می تواند به همه ی ما خدمتی بکند. آنطور که او گفت جن های لوبیا به سبب ارتباطات خاصه ای که با عالم اجنه و از ما بهتران دارند می توانند به سرعت به هر سوالی جواب بدهند و هر یک از ما به سبب خدمتی که انجام داده ایم می توانیم یک سوال از او بپرسیم و او قطعن جواب خواهد داد و اگر نتواند که محال است باید آنقدر بگردد و بگردد تا جواب سوال را پیدا کند.
گروه 5 نفره نیم ساعتی فکر کرد تا سوالاتش را پیدا کرد و قرعه انداخت تا شیخ شهرام باقی اول سوال را بپرسد و من آخرین را.
شیخ شهرام باقی در مورد وجود موجودات زنده در دیگر کرات آسمانی پرسید و جن لوبیا گفت معلوم است که وجود دارد! در خوشه Abell S0740 ، كه بيش از 450 ميليون سال نوري در جهت صورت فلكي تنه اسب با ما فاصله دارد، سیاره ای هست که به نام ساکنانش معروف شده، سیاره ی بعد شکن ها. بعد شکن ها موجوداتی هوشمند هستند که از نور تغزیه می کنند و به همین خاطر دیده نمی شوند ، مگر اینکه به سبب سوءهاضمه بالا بیاورند. آنها می توانند به هر جای هستی که بخواهند در کسری از ثانیه سفر کنند و به همین خاطر اسمشان را بعد شکن گذاشته اند. بعد شکن ها از مسافرت متنفرند و خیلی کم آنهم به خاطر اینکه از سرشان نیفتد مسافرت بعدی می کنند؛ آنها بیشتر دوست دارند در بعد شکن دراز بکشند و تربچه نقلی بگیرند. تربچه نقلی نام خورشید آنهاست. اما شاید روزی یکی از آنها را که سوء هاضمه گرفته باشد شما هم دیدید.
سوال دوم را ممدعلی خان پرسید که چگونه خواهد مرد؟جن لوبیا گفت. ممدعلی خان در حالی که هشتاد و سه سال و سه ماه و سه روز و سیزده ساعت و سیزده دقیقه و سیزده ثانیه از عمرش رفته است در بالکن رو به حیاط خانه اش در حالی که روی صندلی راحتی لم داده است و یک لیوان شیک طالبی محتوی آرسنیک میل می کند خواهد مرد. قاتل، همسر ممدعلی خان خواهد بود که به راز تجدید فراش ممدعلی خان با یک دختر 18 ساله ی خشگل پی برده است. البته همسر ممدعلی خان بسیار با هوش است و طوری برنامه ریزی و صحنه سازی می کند که قتل به گردن همان هووی کذایی اش بیفتد. بعد از این ماجرا همسر اول ممدعلی خان با یک جوان 26 ساله ازدواج می کند و خوش می گذراند.
سوال سوم را آبجی کوچیکه ی من پرسید که چگونه می تواند یک کارگردان معروف شود و جایزه ی اسکار را ببرد؟ و جن لوبیا اینطور پاسخ داد که او باید ایمیلی به مارتین اسکورسیزی بفرستد و با او طرح دوستی بریزد؛ اسکورسیزی جواب او را خواهد داد و دعوتنامه ای برای آبجی کوچیکه خواهد فرستاد و در 83 سالگی با آبجی کوچیکه ازدواج می کند، همسری اسکورسیزی 83 ساله راه را برای جلب تهیه کنندگان بزرگ برای آبجی کوچیکه باز خواهد کرد و او هفت سال بعد جایزه ی اسکار بهترین فیلم را از دستان همسر 90 ساله اش خواهد گرفت. حالا اگر آباجی کوچیکه می خواهد می تواند همین فردا ایمیل را بفرستد.
سوال چهارم از آن عیال من بود که می خواست راز خوشبختی را بداند و جن لوبیا گفت که راز خوشبختی عیال من در ازدواج با من بوده که این امر هم محقق شده و عیال بنده باید همسرش را سفت بچسبد که کسی این راز خوشبختی اش را بر نزند.
و آخرین سوال ،از آن من بود که سر مست بودم از جواب سوالی که در پاسخ عیالم داده شده بود و پرسیدم در انتخابات امسال ریاست جمهوری ایران چه کسی برنده خواهد شد.جن لوبیا چشمانش درشت تر از پیش شده و چندین مرتبه دور خودش به آرامی چرخید و چرخید گویی اینگونه دارد فکر می کند؛ چند دقیقه ای که فکر کرد گفت: لطفن سوال دیگری بپرسید.ما که متعجب شده بودیم چندانکه این سوال گویی آسانتر از باقی سوالات به نظر می رسید پرسیدیم چرا؟ جن لوبیا گفت هرچه فکر می کند و با از ما بهتران ارتباط برقرار می کند می بیند که هیچ کس حتی جن های لوبیا نیز جواب این سوال را نمی دانند، پس بهتر است من سوال دیگری بپرسم . من که گویی فرصت خوبی برای سرجای خود نشاندن این جن لوبیای خودشیفته ی کذایی پیدا کرده بودم گفتم که سوال دیگری ندارم و جن لوبیا نیز باید تا هنگامی که جواب سوال را پیدا نکرده در خدمت باشد. و جن لوبیا گیج و ویج از چادر ما خارج شد.
---------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت: در راستای اینکه اعوان و انصار و مریدان خاصه ی نصرا...خانی مرحمت فرموده نقدهای به زعم خودمان درستی به پایان بندی داستان نمودند، دو جمله ی انتهایی داستان را تغییری کوچک دادیم تا جن لوبیا کذایی تا پیدا کردن جواب سوال در خدمت باشد و احتمالن نزدیک انتخابات با ماجرایی دیگر باز گردد. از نقدهای مفید فایده ی دوستان بسیار سپاسگذاریم.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۸۸ ساعت توسط نصرا...خان
|
سلام...