امروز صبح که از خواب بیدارشدیم،احوالاتمان خیلی تاریخی بود و به شکل عجیب و غریبی تاریخ را دور و بر خودمان حس کردیم و مجهولات زیادی توی سرمان چرخ خورد.مثلن اینکه تاریخ از کی بوده است و کی تاریخ را کشف کرده است و موتور تاریخ چیست و رابطه روزگار با تاریخ چه ریختی است و اصلن این تاریخ از کجا سر و کله اش پیدا شده است و چه وچه وچه؟ 
در باب اینکه تاریخ از کی تا حالا بوده است، خیلی چیزها گفته اند که آدم لنگ درهوا می ماند کدام را انتخاب کندتا دفعه ی بعد که از خواب پرید و احوالات خود را تاریخی یافت ،اصلن مجهولیات نداشته باشدو با خیال راحت صبحانه بزند تو رگ.
عدهای گفته اند تولد تاریخ باز میگردد به تولد خط یا همان اختراع خط. یعنی از همان وقتی که آدمهای چند هزار سال پیش به سرشان زد چکش و میخ بردارند و بیفتند به جان سنگ خارا تا میخی سیخی چیزی حکاکی کنند و بعدها اسمش بشود الفبا.عدهای دیگر نیز هستند که به آن عده ی قبلی پوزخند می زنندو نگاههای عاقل اندرسفیه می اندازند و می گویند که تولد تاریخ هیچ ربطی به تولد خط ندارد و از همان وقتی که آدم ابوالبشر واس خاطر یک سیب ناقابل خودش را و ما را هل داد توی ارض خدا ،تاریخ هم باهاش اومد و تولد تاریخ برمی گردد به تولد باباآدم و ننه حوا.در مقابل این فرضیه ی زندگی مدارانه ی تاریخ، فرضیه ی مردگی مدارانه ای پدید آمد که تولد تاریخ را به قضیه قابیل و هابیل مربوط می­کرد. داستان از این قرار است که پس از کشته آمدن هابیل به دست برادرش قابیل؛ قابیل در این فکر فرو شد که ای بابا این مرگ عجب امر غریبیست، وقتی می آید انگار نه انگار که طرف اصلن وجود داشته است و روزگاری رابر این خاک گذرانده و برو بیایی داشته است.حال اگر این مرگ دامن ما گیرد چه؟ چه می ماند از ما؟ چه کسی ما را یاد خواهد کرد چه کسی نام ما را به عنوان اولین قاتل در کتاب رکورد های گینس ثبت خواهد کرد؟ پس قابیل دست درکار تاریخ نگاری کرد وتاریخ متولد شد و از همین رو قابیل را پدر تاریخ خوانده اند.

از تولد تاریخ که بگذریم، موضوعی که خیلی از فلاسفه راجع آن کاغذ سیاه کرده اند، موتور تاریخ است و اینکه این تاریخ چطور حرکت می کند.فلاسفه دو نوع حرکت برای تاریخ قائلند. یکی حرکت خطی و دیگری حرکت ادواری یا همان دوری.طرفداران حرکت خطی می گویند که تاریخ از یک جایی ( بماند از کجا ، شاید یکی از جاهایی که قبلن بحث آن رفت) شروع شده است و در جایی هم به اتمام می رسد. درست مثل یک بازی فوتبال که باسوت داور شروع می شود و نود دقیقه ای یا اگر شانس بیاوری و عمرت به دنیا باشد صدو بیست دقیقه ای و اگر دیگر خیلی سمج باشی باضربات پنالتی تمام می شود.
درسوی دیگر طرفداران تاریخ ادواری بر این نظرند که تاریخ را خط پایانی نیست و این تاریخ، اگر هم در جایی شروع شده باشد، ختامی ندارد و تنها کاری که می کند این است که دائم دور خودش بچرخد. درست مثل یک الکترون که دور هسته می چرخد ومی چرخد و این چرخش تمامی ندارد.
شاید تنها نقطه ی اشتراک این دو نظر خود نفس حرکت تاریخ باشد، یعنی اینکه تاریخ حرکت می کند. حالا خواه درخط مستقیم یا در یک دایره.حال بر همه واضح و مبرهن است که از برای حرکت روش های مختلفی وجود دارد که این تاریخ ما هم در طول خودش آنها را مورد استفاده قرار داده است.
تاریخ درابتدای تاریخ از آن جهت که آدمیزاد هنوز به فکر او نیفتاده بود، بالاجبار و از سر ناچاری پیاده گز می کرده است و طبیعی است با این وضعیت حرکت تاریخ بسیار کند بوده و هر چندین سال یک بار اتفاق دندان گیری توی این دنیا می افتاده است. البته این قضیه روی خوشی هم برای تاریخ داشت؛ اینکه سر تاریخ چندان شلوغ نبود و اون می توانست هر چند وقت یکبار یکجا بنشیند و چپقش را چاق کند و چند صباحی برای استراحت به قیلوله رود. همین امر هم عده ای را طرفدار ایستایی تاریخ کرد که کاری با آنها نداریم. حالا این تاریخ بینوا خواست یه کم استراحت کند؛ این ملت نظریه پرداز را جو گرفت.
بگذریم؛ پس از سالیان خیلی دراز آدمیزاد کم کم به فکر تاریخ افتاد و برای راحتی و سرعت بیشتر اسب و خر و گاو و قاطر را به کار کشید و دوران پیاده گز کنی تاریخ به پایان آمد و دوره ی چهارپا سواری تاریخ آغازیدن گرفت. این دوره ی تاریخ دوره ای بسیار طولانی بود. تاریخ گاه ارابه ی رومیان و ایرانیان و اراده ی ناپلئون را کشید و گاه با مغولان ترک تازی کرد از شرق تا غرب.تاریخ در این دوران کلی پادشاه و حکومت به خود دید و حسابی جنگ درست کرد و کرور کرور دانشمند و فلاسفه در مورد تاریخ و دنیا حرف زدندو کم کم آدمیزادان گفتند بیائید کمی قانون درست کنیم و کمی قانون مدار شویم تا اوضاع تاریخ از این قاراش میشی درآید.اوضاع و احوال تاریخ که کمی آرام شد آدمیزاد، بیشتر فرصت کرد به زندگی خودش و حرکت تاریخ اندیشه کند و از همین رو عصر ماشین آغاز شد و موتور تاریخ به کار افتاد.آدمیزاد تند و تند برای تاریخ موتور ها و ماشین های جدیدتر و پرسرعت تر ساخت و سرعت تاریخ دائم زیادتر و زیادتر شد و به همان نسبت شکل و سیاق و زندگی آدمیزاد به سرعت عوض شد.
از طرفی این سرعت زیاد آدمیزاد را حریص کرد. چندان که به سربعضی زد که پیست سرعتشان را گسترش دهند، حالا به هرقیمتی که شده. از این جهت سالها عرصه ی تاریخ،عرصه ی تصادفات بود و توی این تصادفات عده ی زیادی عطا را به لقا سپردند.وقتی که تقریبن دیگر هیچ ماشین سالمی نماند، آدمیزاد مار گزیده برای جلوگیری از تصادفات محتمل برای حرکت و سرعت تاریخ مقررات راهنمایی و رانندگی وضع کرد و افسری را هم برای نظارت تعیین کرد که اسمش شد سازمان ملل. هرچند این مقررات هم آدمیزاد را سر عقل نیاورد که برای این تاریخ درد سر های جدید درست نکند واز آن افسر هم آبی گرم نشد ولی به هر حال کاچی به از هیچی بود.
خب، می رسیم به عصر حاضر، عصر الکترونیک، عصر فناوری اطلاعات، عصر شکستن هسته، عصر نور. سرعت تاریخ دراین عصر خیلی زیاد شده، خیلی زیاد.دیر بجنبیم پس غافله ایم. پس بجنبیم ، تاریخ منتظر کسی نمی مونه!